چه حسیه وقتی از یه خونه به خونه جدید میری!

همه جا ناآشناس برات،حس خوبی نداری و احساس غریبی میکنی

ولی خب آدمی به همه چی عادت میکنه!!



گاهی وقتا به این نتیجه میرسی که فقط و فقط توی زندگی به خودت فک و بس...

بیخیال حرف و حدیث و آدمای اطرافت بشی،ولی خب شدنی نیس!نمیشه،نمیذارن

همین یکی دو ساعت پیش کلی خودمُ لعن کردم:|


انتظار چه بده!!

از اول شهریور تا امروز،به امید یه زنگ تلفن،صبحم رو شب میکنم

شاید که روزهای آخر باشه...